کد مطلب:141844 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:150

نمایندگی از طرف امام
در «قصر بنی مقاتل» كه بیستمین منزل در راه كربلاست، امام، خیمه ای برافراشته دید. فرمودند: «این از آن كیست؟» پاسخ داده شد كه آن «از عبیدالله بن حر جعفی» است. امام به «حجاج بن مسروق» امر فرمود كه عبیدالله بن حر جعفی را دعوت كند تا با او و یارانش همراه شود. حجاج وارد خیمه ابن حر شد، پس از تعارفات معمولی، ابن حر پرسید: «چه خبر؟» حجاج پاسخ گفت: «برای تو یك هدیه و گرامیداشتی دارم، اگر پذیرای آن باشی! این حسین است كه تو را برای یاری فراخوانده، اگر در پیش او (دشمنانش) را بكشی، اجر


و پاداش نصیب تو می شود و اگر خود كشته شوی به مقام شهادت نائل آمده ای» ابن حر گفت: «به خدا قسم از كوفه خارج نشده ام مگر بدین سبب كه فراوان دیدم افرادی را كه برای جنگ با او خارج شده اند و شیعیان او به ذلت كشیده شده اند، پس از آن دانستم كه او كشته خواهد شد و من قادر به یاری او نخواهم بود البته مایل نیستم كه او مرا ببیند و من او را ببینم». [1] .

درسی كه می توان گرفت: این نكته اهمیت بسیاری دارد كه واژه شهادت نزد حجاج بن مسروق عبارتی شناخته شده است. او كشته شدن در ركاب امام را شهادت می داند. از اشعار حماسی او در برابر امام - كه به آن اشاره ای خواهیم كرد - او را با شهادت آشنا می بینم.

دیگر این كه یاران امام خود را «بین احدی الحسنیین» می دیدند، یعنی بر این باور بودند كه اگر كشته شوند در هر حال به مقامی رفیع دست یافته اند، و اگر بكشند و پیروز شوند باز هم اجر و ثواب احیای دین را كسب خواهند كرد. پس هرگز احساس ضرری و خسارتی نداشتند تا عقب نشینی كنند. در حالی كه طرف مقابل نه به خیر دنیا دست یافت و نه به رضای الهی.


[1] مقتل الحسين مقرم، ص 224.